-
آخرین ودا
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 12:38
انگار رفتند برای همیشه است برو ، چیزی نگو ، حرفی نزن فقط بزار گریه کنم ، گریه کنم برای این شب بی کسی برای این تقدیر شوم نمی دونم امشب چطور می خواد تموم شه نمی دونم که کدم جغد شوم نشست رو بوم ما که این چنین سرنوشت ما رو رقم زد آره امشب هم تموم می شه برو ، برو تا من بمونم و یک عالمه تنهایی شاید بتونم فراموشت کنم چیزی...
-
به بهانه ی درگذشت پروین اعتصامی شاعره بزرگ
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 13:02
پیام گل به آب روان گفت گل کاز تو خواهم که رازی که گویم به بلبل بگویی پیام ار فرستد، پیامش بیاری بخاک ار در افتد، غبارش بشویی بگویی که ما را بود دیده بر ره که فردا بیایی و ما را ببویی بگفتا به جوی آب رفته نیاید نیایی مرا، گر چه عمری بجویی پیامی که داری به پیک دگر ده بامید من هرگز این ره نپویی من از جوی چون بگذرم بر...
-
وقتی رفتی
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 09:38
از اون روزی که رفتی خیلی خراب شدم نمی دونم باید چی کار کنم انگار رفتم تویک دنیای پوچ دور و ورم هم خالی شده توی یک خلاء افتادم یکی می گفت اون که رفته خب حتماً دوستت نداشته که رفته اما تو که ... دیگه فکرام کار نمی کنه نمی دونم واسه ی چی زنده ام واسه ی چی دارم کار می کنم ، اصلاً واسه ی کی دارم می نویسم؟ تنها آرزوم اینه...
-
تو رفتی
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 19:49
شبهای بی تو بودن برام خیلی تاریکه تاریک خیلی وقت ندارم از تو خبر به من گفتی که جدا نمی شی از من پس چرا رفتی و بی خبر گذاشتی حتی واسه ی رفتند بهونه ای نداشتی نفرین بر هر چه سفره که من از تو گذاشته بی خبر دیگه از سحر خبر ندارم موندم تو این تاریکی دارم می میرم تو این دنیای تاریک شبهای بی تو بودن برام خیلی تاریکه تاریک تو...
-
دیگه تنها نیستم
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1385 13:49
می دونی تو این همه تنها شدی می دونی که رفتی و بی وفا شدی می دونی که از دوریت می میرم من که خطای نکردم می دونم ، تنها شدم دیگه اشکات هم نمی یاد می دونم، تو رفتی و من موندم یک عالمه دلواپسی اونوقتی که ،اگه یک روز نبینمت می میرم، می دونم ولی تو خطا کردی! تو رفتی و خودت تنها شدی تو ی که تنها موندی اما من هیچ وقت تنها نمی...
-
بدون تو دلم گرفته
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1385 17:25
چی می شد که این دل دیونه من به شهر چشمات عادت نمی کرد انوقت پرستوی نگاهت از دل آشفته ام هجرت نمی کرد چی می شد اولین روز جدایی برام تا قیامت شب نمی شد تا وجود پاک و سرشار از امیدت گرفتار سکوت شب نمی شد دیگه نمی خوام عاشق باشم می خوام عشق و فراموش کنم دیگه برام عشق مفهومی نداره چون بدون تو دنیا برام معنی نداره ولی هنوز...
-
سال نو مبارک
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 09:09
به هنگام خزان در این خراب آباد بنشینم / بهار آمد که بهر وصل او بار سفر گیرم نوروز می آید و طراوت بهار را به میهمانی چشمهای مهر و دوستی تو می آورد. نوروزر بر مفرشی سبز ، ترنم باران بهاری را در گوش برگها زمزمه می کند. با نوروز زندگی کنیم و با بهار سر سبز شویم. قدوم گل افشان نوروز و بهار زندگی سر سبزتان مبارک باد. همیشه...
-
می خوام بگم اما...
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 13:00
وقتی تو رویاهام تورو می بینم تبسم می کنم می خوام بگم عاشقتم می خوام بگم جون منی می خوام بگم دوستت دارم اما زبونم می گیره وقتی تواین دنیا تنها و ساکت بودم داشتم هلاکت می شدم همه ی دلهره ام اینکه بهت می رسم یا نه آخه تو تمام رویای و زندگی من هستی اگه اینها رو بهت نگفتم خواستم از چشمات نیفتم همیشه مهربان
-
چی مهمه
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 10:58
مهم نیست که پیشم نبا شی یااینکه ازم جدا باشی مهم نیست که به یادم نباشی یااصلاً دوستم نداشته با شی مهم نیست که مرا در یاد نداشته باشی مهم این که در قلب من جای داری و من تا ابد عاشقانه می پرستمت. تا ابدیت... همیشه مهربان
-
بخشش
شنبه 27 اسفندماه سال 1384 20:01
هر آنچه را که آزارم داده است می بخشم و عفو میکنم هر آنچه که مرا تلخ و ناشادمان کرده است هر آنچه که مرا از نفرت و انزجار لبریز کرده و در برون و درون همه چیز را گذشته و حال و آینده را و اینک خود را می بخشم و عفو می کنم به امید اینکه روزی تو هم مرا ببخشی و عفو کنی به امید آن روز همیشه مهربان
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 اسفندماه سال 1384 14:13
من همیشه مهربونم ، شانه ام همه خواهش ، واسه ی تو که عزیزترینی دستای من پر از نوازش سربزار به روی شانه ام تا باهم بریم به خواب رویاها من واسه ات قصه می گم از روزهای شیرینی که در انتظارمونه من می خوام با تو بمونم تو که از قصه هایی ،تو که از آسمونایی تو که همیشه تو فکر رفتنی اما من خسته به فکر خواهش موندن ، من می خوام با...
-
عشق
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 15:07
عشق یعنی خاطره عشق یعنی همدم بی کسی ها عشق یعنی آنکه اسمش تو قلبم می مونه عشق یعنی دقیقه ها را شمردن عشق یعنی زیر حسرت شقایق با چشمای خیس و گریون بری تا نبض دقایق عشق یعنی گذشتن از اگرها عشق یعنی رسیدن به خو ن و جگر ها عشق یعنی چشمات و ببندی تا غیر اون نبینی من هم چشمام می بندم ـ واسه همیشه ـ تا غیر تو هیچ چیز دیگه رو...
-
بی تو می میرم
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1384 15:05
وقتی که آدم دلتنگ می شه دلتنگیش اندازه ی دنیا می شه تو که نباشی هیچ چیز دیگه نمی تونه برام مهم باشه مگه از تو چیزی مهمتر می شه ... یادته گفتی برو منتظرم باش من رفتم حتی نگفتم تا کی ... تو رفتی و من موندم یک عالمه دلواپسی مگه از من چه خطای سر زد ! ... می دونی که بی تو می میرم اگه تو نباشی اگه بری و با کس دیگه ای آشنا...
-
بی تو نمی شه
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1384 11:51
سلامت به طراوت برگ ولی جوابت به هولناکی مرگ نگاه با همه بیگانه ات را دوست دارم غرور سرکش دیوانت را دوست دارم گل امید م را نشکن ریشه اش خشکید در قلب سنگ گرت مرا عشقی ست هنوز بیا و در آتش عشقم بسوز سوزان و درخشند باش بتاب چو خورشید عالم افروز بی تو من ای ستاره تاریکم بی تو من به انتها نزدیکم همیشه مهربان
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1384 13:45
می دونی فاصله بین انگشتها واسه چیه ؟ واسه این که یک نفر دیگه با انگشتاش این جای خالی رو پر کنه پس دنبال دستی باش که تا ابد بتونه دست تو رو بگیر «تن عریان تو باید مال کسی باشه که روح عریانت را دوست داشته باشه» همیشه مهربان
-
پند
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1384 16:17
منتظر باش اما معطل نشو تحمل کن اما توقف نکن قاطع باش اما لجباز نباش سریح باش اما گستاخ نباش بگو آره اما نگو حتماً بگو نه اما نگو ابدا ً همیشه مهربان
-
شاید
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1384 13:28
بشینی و چیزی نگی و وقتی ازش دور می شی حس کنی بهترین گفت و گوی عمرت رو داشتی . ما واقعاً تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمی دونیم ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره به دست نیاریم نمی دونیم چیرو از دست دادیم . این که تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که اون هم همین کار رو بکنه پس انتظار عشق متقابل نداشته...
-
؟؟
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1384 10:08
می دونی چرا وقتی می خوای گریه کنی چشمات می بندی ؟ یا وقتی که می خوای بخندی ، وقتی می خوای کسی رو بوس کنی، وقتی می خوای تو رویا بری ، چشمات می بندی ؟ چون که قشنگ ترین چیزهای دنیا دیدنی نیستند پس من هم چشمام واسه ی همیشه می بند تا برای همیشه تو رو ببینم همیشه مهربان
-
چشم در راه
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 14:00
گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم تــو را مــن چــشـم در راهــم همیشه مهربان
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 09:57
اولش برام یک اسم بودی بعدش شدی یک عشق که تمام شب و روز به هش فکر می کردم یک روز دیگه برام خواستن شدی ، می خواستمت ولی افسوس که .... اما امروز برام یک آرزو شدی می دونم آرزم خیلی بزرگه یک چیز که شاید دست نیافتنی شده باشه ولی می گند آدما بعد از مرگشون به همه ی آرزوهاشون می رسند دیگه هیچ وقت به انتظارت نمی شینم نمی خوام...
-
فراموش کن
جمعه 28 بهمنماه سال 1384 13:50
ساده است ستایش گلی چیندش و از یاد بردنش که آبش باید داد همیشه مهربان
-
طمع
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1384 13:09
دل به زر و زیور نبند٬ زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه این الماس بر گردن همه می درخشد همیشه مهربان
-
برای تو
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 20:12
نازنین برای یافتن مروارید دریاها را جستجو مکن ، شاید در گریبان خودت باشد همیشه مهربان
-
نیایش
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 01:24
پروردگارا به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم. دلیری ده ، تا تغییر دهم آنچه را نمی توانم تغییر دهم. بینش ده ، تا تفاوت این دو را بدانم مرا فهم ده ، تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند. همیشه مهربان
-
عشق
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 13:49
عشق عشق می آفریند عشق زندگی می بخشد زندگی رنج به همراه دارد رنج دلشوره می آفریند دلشوره جرات می بخشد جرات اعتماد به همراه دارد اعتماد امید می آفریند امید زندگی می بخشد زندگی عشق می آفریند عشق عشق می آورد همیشه مهربان
-
تمام هستی من
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 13:15
تو برام مقدسی مثل عبادتم گفتن از تو شده برام یک عادت اسم تو برام شده همه ی هستیم شب از فکر و خیالت خواب را از چشمانم گرفته تو مقدسی و من فقط بتی که به پرستش رویاهای تو دلخوشم به عبادتت هر وقت که بلند داد می زدم دوستت دارم آسمون پر از ستاره می شد که برق اون دنیا رو روشن می کرد تو برام فقط یک اسم و نمی دونم خیلی واسم...
-
دریا
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 11:59
امشب می خواهم برایت از آسمان بگویم، از دریا ها از ستاره ها که هر شب نجوای دوست داشتن را می نوازند از ماه که پرتویش را از خورشید می ستاند اما صورت زیبایش را از من و تو دریغ نمی دارد به دریا می اندیشم به دریا که تکه ها ی دل خود را به آفتاب می سپارد تا به پرواز در آیند تا در دل آسمان همچون ابری که با نوازش بادها می رقصند...
-
نازنین
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 10:44
دیشب نسیم عطر گیسویت را برایم آورد نمی دانی چه سر مست شدم تا صبح از سر ذوق روی تک تک ستاره ها را می بوسیدم تو را در باران جستجو می کردم و کورکورانه نشانت را از قطر های باران می پرسیدم غافل از اینکه تو خود بارانی و من ... درمانده ای که حسرت باران مجنونش کرده شیرینی از تو سرودن چنان در من شور می آفریند ، که تنها خیال تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 15:07
هرگاه خواستم از تو بنویسم نتواستم آنگاه که درد در رگانم ، حسرت در استخوانم و چیزی نظیر آتش پیچد از تلخی تمامی دریاها در اشک ناتوانی خود ساغری زدم و .. و حسرت خوردم به لحظه های با تو بودن که تو با نور گرمی صدایت ، مفهوم بی ریای رفاقت بودی و با نگاه تابناکت مفهوم بی فریب صداقت توی که تنها در تمام لحظه ها همراه منی تنها...