اندیشه....

 

ماهی لب بسته را اندیشه قلاب نیست...........  

 

لحظاتی است که باید فرد را تنها رها کرد؛ تنها، در تنهایی است که در می یابد.

اگر سعی کنی کمکش کنی،او را بیشتر به دردسر می اندازی.

هنگامی که دیگری میتواند به تنهایی حریف را به زمین بزند،تلاش نکن به زور کمکش کنی.

کسی را مجبور مکن با چشمان تو نگاه کند وقتی خود بیناست.

لطفی کن و عینک خود را بر چشمان دیگران مگذار،نمره عینک ها متفاوت است.

این گونه او را به نابینایی می کشانی.

                                     همیشه مهربان

صدایم کن

نگاه من آنروزها آبی بود 

اما... 

امروز کمی خسته و زردم  

خسته و زرد. 

مرا تکرار کن   

وقتی نگاه تو با شعرهایم صمیمی شد؛ 

صدایم کن .... 

صدایم کن. 

 

           همیشه مهربان 

رفتی و با رفتن تو دیگه غروب آرزوهام رسید

آسمون آرزوهام دیگه بی ستاره شده

می دونم دیگه واسه همه غریبه شدم

ای کاش خدا بدادم می رسید

ای کاش دیگه این همه فاصله میونم نبود 

دیگه نمی دونم واسه رسیدن به تو باید چی کار کنم...

می خوام دیگه فراموشت کنم

آره فقط باید فراموشت کنم

این آخره کاره من

 

          همیشه مهربان

زمانی بس کوته

همیشه اینگونه بوده

برای گفتن دیر است

زمان بسیار اندک است

سپیدی صبح دیری نمی پاید

تابستان فرصتی نمی یابد

و ما اینگونه بی شتاب ...

دیگر فرصتی نمی یابیم،

آری اینگونه بوده

همیشه اینگونه بوده ...

شاخه های بید سایه ساری، ندارند

آفتاب اندک است

شب کوتاه تر از آن است

ـ که ستاره بخواه سوسو زند ـ

ای کاش فرصت بیش از اینها بود

فرصتی برای مناجات

اندک زمانی برای خواستن

کوته وقتی برای من و تو

 

                             همیشه مهربان