سختی های زندگی را با ناخن هایم کندم
سالهای که گذراندم منو خسته کرد
حتی برنگشتم که نگاهشون کنم
دوستانم و کسی رو که دوست داشتم
تو عمرم نفروختم
خسته شدم خسته شدم
دیگه خسته شدم
خسته شدم از دورغها
خسته شدم از عشق ها
از انسانهای دورو خسته شدم
مورچه زیاد دیدم اما هرگز لهشون نکردم
ناموس و شرفم را به پول نفروختم
بجز خدا به هیچ چیز به دیده ی خدایی ننگریستم
اگه مرا نشناخته بودی
بدان که اینچنین جوانی هستم
خسته شدم از دورغها
خسته شدم از عشق ها
از انسانهای دورو خسته شدم
خسته شدم از این درد ها
خسته شدم از آدم های قدر نشناس
از انسانهای دورو و نامرد خسته شدم
سلام
شعر زیبایی بود...
سلام
من امروز آپ کردم
یک مطلبی نوشتم راجع به عشق
خوشحال می شم نظرت رو بدونم
اینکه با این چیزی که نوشتم موافقی یا مخالف
منتظرم
-----------------------------
پروانه بدور شمعی پرمی زند و با یک بال سوختن لاف وفا میزند
بنازم شمعی را که سرتا پا میسوزد و لاف وفا نمیزند
امروز کمی متفاوت اپ کردم
بخاطر پسری که داره عشقش رو از دست میده
اونم فقط سر یک سو تفاهم
از من خواست برای عشقش ( محبوبه) بنویسم
اگر تونستی تو قسمت کامنت براش پیام بزارید
شاید اثر داشت
ممنون
سلام
آره منم خسته شدم . انسانهای دو رو ... الهی خدا شفاشون بده
من آپ هستم خوشحال میشم بیای سر بزنی
منتظرم بای بای
سلام
من هم آپ کردم
خوشحال می شم سر بزنید