خانه عناوین مطالب تماس با من

همیشه مهربان

همیشه مهربان

پیوندها

  • وبلاگی برای همه(بنل)
  • شقایق وحشی
  • خلوت گاه یک عاشق
  • حرفهای یک دختر غمگین(همیشه تنها)
  • بسردی لبخند غروب
  • پرانتزباز
  • مناظر زیبای کوردستان
  • همه چیز دربارهء همه چیز..!

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • اندیشه....
  • [ بدون عنوان ]
  • صدایم کن
  • [ بدون عنوان ]
  • زمانی بس کوته
  • کمی نزدیکتر...
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • تنهام نزار
  • [ بدون عنوان ]
  • چاره هجران
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • اردیبهشت 1388 1
  • آبان 1387 2
  • خرداد 1387 1
  • فروردین 1387 1
  • خرداد 1386 7
  • اردیبهشت 1386 3
  • دی 1385 1
  • آذر 1385 1
  • آبان 1385 1
  • مهر 1385 5
  • شهریور 1385 1
  • تیر 1385 3
  • اردیبهشت 1385 1
  • فروردین 1385 8
  • اسفند 1384 12
  • بهمن 1384 11

آمار : 90254 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • اندیشه.... دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 13:31
    ماهی لب بسته را اندیشه قلاب نیست ...........
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1387 23:53
    لحظاتی است که باید فرد را تنها رها کرد؛ تنها، در تنهایی است که در می یابد. اگر سعی کنی کمکش کنی،او را بیشتر به دردسر می اندازی. هنگامی که دیگری میتواند به تنهایی حریف را به زمین بزند،تلاش نکن به زور کمکش کنی. کسی را مجبور مکن با چشمان تو نگاه کند وقتی خود بیناست. لطفی کن و عینک خود را بر چشمان دیگران مگذار،نمره عینک...
  • صدایم کن شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 15:33
    نگاه من آنروزها آبی بود اما... امروز کمی خسته و زردم خسته و زرد. مرا تکرار کن وقتی نگاه تو با شعرهایم صمیمی شد؛ صدایم کن .... صدایم کن. همیشه مهربان
  • [ بدون عنوان ] شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 11:02
    رفتی و با رفتن تو دیگه غروب آرزوهام رسید آسمون آرزوهام دیگه بی ستاره شده می دونم دیگه واسه همه غریبه شدم ای کاش خدا بدادم می رسید ای کاش دیگه این همه فاصله میونم نبود دیگه نمی دونم واسه رسیدن به تو باید چی کار کنم... می خوام دیگه فراموشت کنم آره فقط باید فراموشت کنم این آخره کاره من همیشه مهربان
  • زمانی بس کوته سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 09:50
    همیشه اینگونه بوده برای گفتن دیر است زمان بسیار اندک است سپیدی صبح دیری نمی پاید تابستان فرصتی نمی یابد و ما اینگونه بی شتاب ... دیگر فرصتی نمی یابیم، آری اینگونه بوده همیشه اینگونه بوده ... شاخه های بید سایه ساری، ندارند آفتاب اندک است شب کوتاه تر از آن است ـ که ستاره بخواه سوسو زند ـ ای کاش فرصت بیش از اینها بود...
  • کمی نزدیکتر... یکشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1386 09:20
    سالهاست که چشم انتظار پشت این پنجره نشسته ام سالهاست که درختان را می بینم که شکوفه نکرده اند سالهاست که تن درخت حسرت ام عریان است سالها پیش بود که تو را دیدم وقتی که شکوفه ها به نسیم التماس می کردند که آنان را برای بوسه زدن به جا پای تو اندازند زمین غرق در شکوفه بود ... سالهاست که به تو می اندیشم به این می اندیشم که...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 10:36
    من دلم می خواهد بروم... پلک هر پنجره را باز کنم تا همه جای اتاق،روشن شود بروم و با سحر گاه عکس بگیرم من دلم می خواهد بروم اسم بنویسم در مدرسه خوبیها تا دلم مثل بهار از گل عاطفه لبریز شود و بچینم همه را و به دل آدمها هدیه کنم من دلم می خواهد دشمنی را یکجا جمع کنم و بریزم در رود که با خود ببرد بروم بین دل و آینه ها پل...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1386 17:38
    شب من پر از صدای گریه شده روزها رو با اشک روی گونه هام تموم می کنم شب من با خیال تو می گذره.. بین چی به روز من آورده او نگاه مهربونت می گنه که گریه مرحم واسه زخم های روی دلم به خدا سخت که از نگاه تو دل بکنم من هنوز هم کنار تو عاشقم عشق تو درون دلم شکوفه کرده ولی کجاست او دست مهربونت فکر پرنده های گمشده ی این باغ داره...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1386 19:58
    عاشقم اما دلم خالیست صورتم تصویر تنهائیست تو نگاه سرد و خاموشم گریه ابرای پوشالیست من کیم این خسته تنها خالی از مهر خودم حتی من به دنبال دل خویشم گمشده در سرّ این دنیا همیشه مهربان
  • [ بدون عنوان ] شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1386 08:31
    هردم گذر عمر دیدم در پس ایام/هردم شکوه دل دیدم ز خالی بودن جام هر دم فریاد کنم زین دل نا کام /هردم یار بینم در خیال و می در جام سرگردان همچون مجنون.......در سردر گمی های روز افزون درحسرت روز های خوب چون رویا.....همدلی با کی ؟ کجاست عشق در این دنیا؟ همیشه مهربان
  • تنهام نزار پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 15:05
    چی می شد توی یکی از همین روزا یکی از فرشته های خدا می رفت و بهش می گفت : که من هنوز منتظرم درست که از دلت بی خبرم ولی واست دلواپسم بهش بگه تا کی باید اینجا بمونم اخه باید برم دیگه نمی تونم اینجا بمونم برو بهش بگه که من پای همه اون عهد و پیمونی که بسته بودم نشستم برو بهش بگه دیگه غروری واسم نموده که بزرام زیر پاش آره...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1386 19:23
    دیگه دارم از دوریت می میرم تو خیالم تو رو می بینم که پیش منی فکر می کردم که تو واسم یک هم زبونی میایی و از درد عشقت برام می خونی خیال کردم که تو بهترینی ولی نفهمیدم که نامهربونی کردی و رفتی ..اما هنوز با اینکه رفتی از داغ عشقت دارم می سوزم آره فکرو خیالت همیشه با من هر جا که میرم جلوی چشامی ... همیشه مهربان
  • چاره هجران شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1386 10:30
    وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست بی مهر رخت روز مرا نور نماند ست صبر است مرا چاره هجران تو لیکن چون صبر توان کرد که مقدور نماند ست
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1386 07:22
    یک روز تو فصل خزان پسری با یک شاخه گل از جنس شیشه گویی چیزی را انتظار می کشد، ناگهان فریادی از شادی که گویای آن بود که انتظار به پایان خواهد رسید. دنیا پر از نور شده بود ، نوری از جنس الماس ، هوا طراوت بهاری را در آغوش خویش کشیده بود و آفتاب نیز ذره ای از طلعتع پرتوهای طلایی خویش چیزی کم نگذاشته بود ، آسمان آبی ، آبی...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 08:10
    در آن ساعات که عشق حسرت می شود حسرت تبدیل به خاطرات گذشته می شود و خاطرات به اندوهی بزرگ آنگاه که در بعُدی از زمان که مجالی برای گریز نیست تلاتم امواج خاطرات، مرا به اقیانوس اندوه می برد در ژرفای تاریک و تنگ آنجا که گریزی از هیچ بهانه ای نسیت نبودت در کنارم سنگینی عظیمی داشت آن هنگام یک لحظه تو را در کنارم احساس کردم...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 21:46
    برای چشم بیمارت بمیرم کنار چشمه نوشت بمیرم نمی خواهم در آغوشت بگیرم که می خواهم در آغوشت بمیرم (فریدن مشیری) دقایقی تو لحظه های زندگی هست که آنقدر دلت برای کسی تنگ میشه که دلت میخواد اونو از تو رویاهات بیرون بکشی و تو دنیای واقعی با تمام وجوت بغلش کنی ولی افسوس ... همیشه مهربان
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1385 22:27
    عمیق ترین درد زندگی عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاری است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است. همیشه...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 20:40
    ای کاش می دانستم که چرا؟ زمان اینگونه ظالمانه به تماشای تنهاییم ایستاده است... همیشه مهربان
  • [ بدون عنوان ] شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 22:58
    وقتی که به تو فکر می کنم اشکام می شن رونه از یادت آتیش می گیره باز این دل دیونه با تو بودن چیزی که غم از من می گیره چند روزی که دلم بدجور هواتو کرده تو خاطرات ذهنم دنبال تو می گرده دنبال تو با خنده هات دنبال مهربونیات میام ولی نمی رسم .. خدا کنه یک روزی باز هم تو رو ببینم باز از وجود سبز تو گلهای شادی بچینم همیشه...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 00:19
    سلامت به طراوت برگ ولی جوابت به هولناکی مرگ نگاه با همه بیگانه ات را دوست دارم غرور سرکش دیوانت را دوست دارم گل امید م را نشکن ریشه اش خشکید در قلب سنگ گرت مرا عشقی ست هنوز بیا و در آتش عشقم بسوز سوزان و درخشند باش بتاب چو خورشید عالم افروز بی تو من ای ستاره تاریکم بی تو من به انتها نزدیکم همیشه مهربان
  • عشق یعنی ... جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 21:48
    عشق یعنی خاطره عشق یعنی همدم بی کسی ها عشق یعنی آنکه اسمش تو قلبم می مونه عشق یعنی دقیقه ها را شمردن عشق یعنی زیر حسرت شقایق با چشمای خیس و گریون بری تا نبض دقایق عشق یعنی گذشتن از اگرها عشق یعنی رسیدن به خو ن و جگر ها عشق یعنی چشمات و ببندی تا غیر اون نبینی ... همیشه مهربان
  • سخنان بزرگان.. پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 20:46
    هرگـز آرزو مـکن تــا جــز خـویـشــتـن خـویش، کسی باشـی. اما بکــوش تا بهترین خویشتن خویش باش. رویاها در ابتدا غـیر ممکن به نظر میرسند ســپس غـیر محـتـمـل و سرانجام غیر قابل اجتناب فـردا بـسیـار شبـیـه امـروز خواهد بود مــگر آنــکــه تـلاش را بر آن بیفزاییم. افسوس آن زمان کـه بـایـد دوســت بداریم کوتاهی میکـنـیـم، آن...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 19:19
    قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصی نبود آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود این حضور توست که شبهایم را می توانم زندگی می‌کنم و با لمس نگاه‌هایت وبا هر نفست ، اری من به گناه دوست داشتن تو مرتکب شده ام اما دیگر اثری از تو هم نیست و وقتی تو نیستی شعر...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 16:05
    در آغاز وحشت زده شدم میخکوب گشتم مدام در این اندیشه بودم که بدون تو زنده نخواهم ماند اما شبهای بسیاری با اندیشه به بدی های تو سپری شد و من قدرتمند گشتم و یاد گرفتم که چگونه همه چیز را تحمل نمایم حال تو از دری دیگر بازگشتی و من به درون خانه پا نهادم تو را با آن چهره غمگین دیدم .. اگر برای یک لحظه فکر کرده بودم که تو...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1385 11:04
    اگر به کینه و غرور و ترس طعنه می زنیم و اگر برای گریه آفریده نشده ایم پس سرور و شادی تو را چگونه در خواهم یافت همیشه مهربان
  • باورم کن... پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 10:05
    باور کن که تو را از صمیم قلب دوست دارم و جزء سعادت و خوشبختی تو چیز دیگری نمی خواهم چرا خود را پنهان می کنی باور کن که عاشقی تو عاشقی عاشق اشکهایت را پنهان مکن سکوتت را بشکن و هراس مدار از آنچه باید بگویی خداوند کمکت می کند هیچکس نمی تواند کسی را وادار کند که عاشقش باشد ولی باید سعی کرد آنچه را دوست داری بدست آوری...
  • برای تو می نویسم شاید بخوانی... سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 11:46
    کاش ترانه ای بخوانی تا تمام وجودم را بسوزاند و خاکستر کند کاش حرفی داشته باشیم تا از آن افسانه ها بنویسند کاش گلی داشتم که هیچگاه پژمرده نمی شد و کسی نمی توانست آنرا بچیند عزیزم من تو را دیوانه وار دوست دارم تو را مانند خودت دوست دارم تو جان بخواه تا نثارت کنم باور کن باور کن عزیزم که تو را دوست دارم کاش تو را داشتم...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 14:44
    گفتی که : چو خورشید زنم روی تو پرتو چون ماه شبی می کشم از پنجره سر افسوس که خورشید شدی تنگ غروب اندوه که مهتاب شدی وقت سحر «فریدن مشیری» همیشه مهربان
  • یورودم.. پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1385 09:06
    سختی های زندگی را با ناخن هایم کندم سالهای که گذراندم منو خسته کرد حتی برنگشتم که نگاهشون کنم دوستانم و کسی رو که دوست داشتم تو عمرم نفروختم خسته شدم خسته شدم دیگه خسته شدم خسته شدم از دورغها خسته شدم از عشق ها از انسانهای دورو خسته شدم مورچه زیاد دیدم اما هرگز لهشون نکردم ناموس و شرفم را به پول نفروختم بجز خدا به هیچ...
  • پرنده ی من سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1385 13:39
    ققنوس من پرنده ایست خوش آواز حیف گر بخواند آشیانش می شود ویران ققنوس من برای آزادیش می خواند افسوس که آزادیش در گروی ویرانیست اکنون چه خواهد شد بخواند یا نه بخوان ای پرند ی خوش آواز گرچه آشیانت می شود ویران اما چه سرودی زیباتر از آزادی ققنوس من آزاد باش و خوش خوان گر چه آشیانت آتش خواهد گرفت چاره ای نیست باید بانگ...
  • 59
  • صفحه 1
  • 2