من دلم می خواهد
بروم...
پلک هر پنجره را باز کنم
تا همه جای اتاق،روشن شود
بروم و با سحر گاه عکس بگیرم
من دلم می خواهد بروم
اسم بنویسم در مدرسه خوبیها
تا دلم مثل بهار از گل عاطفه لبریز شود
و بچینم همه را و به دل آدمها هدیه کنم
من دلم می خواهد
دشمنی را یکجا جمع کنم
و بریزم در رود که با خود ببرد
بروم بین دل و آینه ها پل بزنم
من دلم می خواهد بروم به شهر مهربانی ها
تا سوغات همیشگی محبت را بیاورم
من دلم می خواهد بروم...
ای فرشته تنهایی !
آیا با من می آیی؟
همیشه مهربان
|