تنهام نزار

چی می شد توی یکی از همین روزا

یکی از فرشته های خدا می رفت و بهش می گفت :

که من هنوز منتظرم

درست که از دلت بی خبرم

ولی واست دلواپسم

بهش بگه تا کی باید اینجا بمونم

اخه باید برم دیگه نمی تونم اینجا بمونم

برو بهش بگه که من پای همه اون عهد و پیمونی که بسته بودم نشستم

برو بهش بگه دیگه غروری واسم نموده که بزرام زیر پاش

آره من همونم که فریاد میزنه که هیچ کسی تو دنیا مثل توواسم پیدا نمی شه

من همونم که از آسمون واست ستاره می چینم

همونی که تا آخر دنیا واست همیشه مهربون می مونه

                                                                همیشه مهربان