گفتی که :
چو خورشید زنم روی تو پرتو
چون ماه شبی می کشم از پنجره سر
افسوس که خورشید شدی تنگ غروب
اندوه که مهتاب شدی وقت سحر
«فریدن مشیری»
همیشه مهربان