ققنوس من پرنده ایست خوش آواز
حیف گر بخواند آشیانش می شود ویران
ققنوس من برای آزادیش می خواند
افسوس که آزادیش در گروی ویرانیست
اکنون چه خواهد شد بخواند یا نه
بخوان ای پرند ی خوش آواز
گرچه آشیانت می شود ویران
اما چه سرودی زیباتر از آزادی
ققنوس من آزاد باش و خوش خوان
گر چه آشیانت آتش خواهد گرفت
چاره ای نیست باید بانگ سرداد
باید خواند اکنون چه نغمه ای از این زیباتر
ققنوس من آزاد باش و خوش خوان
هراس ازآن مدار که آشیانت ویران خواهد شد
که می سازیم آشیانی دیگر با سرودی زیبا
این آشیان دییگر ویران نخواهد شد
چرا که ما آشیان مان را در آسمان بنا خواهیم کرد
در بلند ترین آسمان ها بر روی ابر ها
آری بر بلندی آسمان آشیانی خواهیم ساخت
با دیوارهای که همه از گل های رز هست
سنگ فرشهایش همه بودن
با رنگی به رنگ احساس
همه سقفش پر ز ستاره
با سرود ی زیباتر ازرهایی
قفس را باید شکست
ققنوس من بخوان .
همیشه مهربان
سلام...
جالب بود...
موفق باشید
سلام
قشنگ نوشته بودی .
بای بای
سلام مصطفی ی مهربان
کجایی ؟ چرا آپلود نمی کنی وبلاگتو ؟؟؟
عشق چشمی است که گاه ، خود را به کوری می زند .
تا از خیابان عبورش دهی ، بی که بدانی عبورت داد . (آپ هستم عزیز ، منتظرم بهم سر بزنی )
سلام خوبی؟
من آپ کردم
این بار از دفتر خاطرات یک دوست
خوشحال می شم نظرت رو در این مورد بدونم
سلام
خیلی قشنگ بود